خاطرات خرداد 93 ماه تولد نازدونه
***خیلی وقته دلم می خواد بگم دوست دارم***
بگم دوست دارم ، بگم دوست دارم
از تو چشمای من بخون که من تو رو دارم
فقط تو رو دارم ، بی تو کم میارم
************
نبینم غم و اشکو تو چشمات
نبینم داره میلرزه دستات
نبینم ترسو توی نفسهات
ببین دوست دارم
************
دوست دارم من اون چشمای قشنگتو
دارم واست می خونم این آهنگتو
هر چی می خوای بگو از دل تنگت و
بیا به هم بگیم دوست دارم
************
دوست داااااااااااااااااااااااااااااااارم
************
سلام پسر نازم
خوشگل پسرم ناز مامان خیلی دوست دارم خیلی زیییییییییییییاد
والان شما وپارک و شهربازی ،جاهای مورد علاقه شما
شاهکارهای پسرانت
آقا پسر پلیس با یه حرکت نظامی
چه کیفی داره خوابیدن زیر سایه درخت
هر هفته با بابا میری استخر چه کیفی میکنی ،البته بابایی هم به خاطر باهم بودنتون تو استخر کمتر از شما کیف نمیکنه
خوشگل پسر مامان با مایو تو رختکن استخر
گل پسر مامان تو شمارش معکوس روزها هستیم برای رسیدن روز تولدت
اما بگم از حرفهای این روزات:
به عزیز جون گفتی: مواظب دستات باش دارن پیر میشن من نمیخوام که پیر شی
واما شکلک خرگوش رو صورتت که البته خودت انتخاب کردی
بعداز تموم شدن نقاشی صورتت هرچقدر سعی کردی نتونستی لبخند بزنی فکر میکردی صورتت خشک شده
خانم عکاس وقتی میگفت بخند میگفتی هاهاها به عوض لبخند
اما این عکسها رو من سریع ازت گرفتم
قربونت برم که میخوای اینطوری خودتو ببینی و لب و لوچت اینقد خوردنی شده
از سر کار که میام اتفاقهای مهم رو بهم سریع میگی
با آقا جون رفته بودی پارک که اونجا با بچه های دیگه از قدرت باباهاتون بحث کرده بودی
بااشتیاق تعریف میکردی ولی میخوای به همه بچه ها ثابت کنی حرف شما همیشه درسته