از سه سالگی تا اسفند 92
سلام نفس مامان
قبل از تولد سه سالگیت خیلی از چیزارو یاد گرفتی
مثلا اسم وفامیلی خودتو مینویسم روی کاغذ میتونی بخونی
همچنین کلمه بابا ، مامان ، عزیزجون ،آقاجون رو هم میتونی بخونی
عدد یک ،شکلهای مربع، دایره ،مثلث، مستطیل، شش ضلعی، لوزی رو هم وقتی میکشم یا جای دیگه میبینی سریع میگی
البته دو سال که داشتی میتونستی همه رنگها رو بگی و چندتا سرود فارسی و چندتا شعر ترکی وسوره ناس و فلق رو یاد گرفته بودی
قربونت بره مامان که هرچی یاد میده سریع یاد میگیری
حالا نوبت عکسهای خوشگل این فایلت
توی این عکسها مایو دخترونه پوشیدی تا بتونی با مامان بری استخر زنونه
عکسهای شمال که به اتفاق خانواده بابا رفته بودیم
تو این عکس رفتیم رستوران سنتی برای افطار
قربون اون مدل خوابیدنت بشه مامان
اینم اعتراضت به زیاد فوتبال نگاه کردن بابا
از اونجایی که همش جاهای بالا سیر میکنی توخونه هم بالای مبلها و اپن هستی تو خونه دایی جون هم بالای مبل نشستی
اداره مامان رو خیلی دوست داری تا میرسی میگی گیم باز کن بازی کنم
رفته بودیم یه رستوران که اونجا میزبان دلقک بود به شما هم بینی و کلاه دلقک داد
مهر ماه رفتیم ماکو اونجا رفتیم به کاخ سردار ماکو
که موقع خوردن نهار زنبور پاتو نیش زد وپات شدید ورم کرد طوری که من فکر میکردم مچ پات در اومده بردیمت بیمارستان ماکو دکتر معاینه کردت وگفت زنبور نیش زده
یه روز عزیز جونو میخواستم برسونم شما هم داشتی کارتون نگاه میکردی گفتم طاها پاشو بریم عزیز جونو برسونیم شماهم گفتی مامان شما برین من کارتون نگاه میکنم منم بهت اعتماد کردم رفتم عزیزجونو رسوندم اومدم دیدم همون جور که نشسته بودی ،نشستی داری کارتون میبینیمنم سریع ازت یه عکس گرفتم
مامان قربون خودت وصندلیت بشه که عین مدیرا نشستی با خودکارو کاغذ
عکسهای ائل گلی وفروشگاه رفاه
روز تاسوعا که رفته بودیم مزار شهدا
بهت قول داده بودم که ببرمت موزه حیوانات که بالاخره بردمت
بهت توضیح داده بودم که اینارو خشک کردن و گذاشتن وشما هم نگران بودی که دوباره زنده نشن
زمستون 92 که کلی برف اومده بودو ماهم رفتیم پارک و کلی برف بازی کردیم
واما شهربازی لاله پارک که عاشقشی
از این بازی خوشت اومدو سه دفعه بازی کردی
اونجا هم کارتونو ترجیح میدادی
نمایشگاه بین المللی مبل
اکالسکه عروسک رو زیاد دوست داشتی برات خریدیم بچه توش هم تو ذهن خودت درست کرده بودی
نمیذاشتی توش عروسک بذارم به من میگفتی مامان بچه داره گریه میکنه بهش جی جی بده بخوابون
بهت قول داده بودم که به محض عیدی گرفتنم به شما ماشین شارژی میخرم
که الوعده وفا تا عیدی ها رو ریختن همون روز رفتیم ماشین شارژی خریدیم
ماهیهای عید که خودت با موبایل من عکس گرفتی
روز ٢٩ اسفند مامان تو اداره شیفته فرصت خوبیه تا شما هم بری و کلی کیف کنی