طاها عشق مامان وباباطاها عشق مامان وبابا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

*طاها* مظهر عشق

خاطرات اردیبهشت 93

         ** اینقدر تورو دوست دارم** اینقدر تو رو دوست دارم که هیچ کس کسی رو اینجوری دوست نداره اینقدر برات میمیرم قدر یک دنیا خوبی قدر هزار تا ستاره بی تو دلم میگیره وقتی تنها میشم کارم انتظاره وقتی نگاهم میکنی قشنگی هاتو دوست دارم حالت معصوم چشات رنگ نگاتو دوست دارم وقتی صداتو می شنوم دلم برات پر میزنه ترس یه روز ندیدنت غم بزرگ قلبمه   سلام پسر نازم ماه اردیبهشت از راه رسید که من خیلی دوسش دارم چون که واقعا این ماه زیباس مخصوصا که میتونیم روزهای تعطیل بریم تو دل طبیعت پنجشنبه چهارم اردیبهشت با مام...
30 ارديبهشت 1393

نوروز وخاطرات فروردین 93

  سلام پسر نازم سال نوت مبارک عزیزم سال جدید ساعت 20 و27 دقیقه و7 ثانیه پنجشنبه 29 اسفند 92 مصادف با 18 جمادی الاولی 1435 قمری و20 مارس 2014 میلادی تحویل شد لحظه تحویل سال شما و سفره  هفت سین که مامان به کمک شما درست کرده بعد از تحویل سال من وبابا از خدا برای شما سال خوبی رو آرزو کردیم بعد باهات روبوسی کردیم وعید رو بهت تبریک گفتیم ،برگشتی گفتی مامان منیم بایرامم مبارک اوالوبدی؟ منم گفتم بله این لحظه فقط مال پسر عزیزمه چه کیفی میکردی هرجا میرفتیم فکر میکردی فقط برای تو جشن گرفتن     اولین روز سال ودید وبازدید سفره های هفت سین که توی...
28 فروردين 1393

از سه سالگی تا اسفند 92

سلام نفس مامان   قبل از تولد سه سالگیت خیلی از چیزارو یاد گرفتی مثلا اسم وفامیلی خودتو مینویسم روی کاغذ میتونی بخونی همچنین کلمه بابا ، مامان ، عزیزجون ،آقاجون رو هم میتونی بخونی عدد یک ،شکلهای مربع، دایره ،مثلث، مستطیل، شش ضلعی، لوزی رو هم وقتی میکشم یا جای دیگه میبینی سریع میگی البته دو سال که داشتی میتونستی همه رنگها رو بگی و چندتا سرود فارسی و چندتا شعر ترکی وسوره ناس و فلق رو یاد گرفته بودی قربونت بره مامان که هرچی یاد میده سریع یاد میگیری حالا نوبت عکسهای خوشگل این فایلت توی این عکسها مایو دخترونه پوشیدی  تا بتونی با مامان بری استخر زنونه عکسهای شمال که به اتفاق خانواده بابا رفته بودیم ...
29 اسفند 1392

از دوسالگی تا تولد سه سالگی نازدونه مامان

سلام عزیزم ،امیدو عمر مامان روزهای بعد تولد دو سالگیت روزهای خوبی برات نبود تازه از شیر (جی جی )باز شدی حالت زیاد خوب نبود شدیدا بد حوصله وبهونه گیر شده بودی طوری که من خودم به خاطر از شیر بازکردنت پشیمون شدم  مخصوصا شبها که نمیتونستی بخوابی تا چند وقت از من جدا خوابیدی ولی هیچ اثری نداشت شبها تا دیر وقت باهات بازی میکردیم تا بخوابی تو کامپیوتر عکساتو نگاه میکردی کارتون میددی تا بخوابی طوری که دیگه بدون کامپیوتر نمیتونستی بخوابی که مجبور شدیم کامپیوتررو به بهونه خراب شدن جمع کنیم تو تلوزیون سی دی کارتون نگاه میکردی بعد برات کتاب قصه میخوندم داستان تموم میشد از خودم داستان درست میکردم وسطش خوابم میبرد از همه جا م...
23 اسفند 1392

سومین پرتره دلبندم

توی سه سالگیت بازم طبق قرار مامان وبابا بردیمت آتلیه    امسال هم دوباره خوابیده بودی وقتی بیدارشدی با کفترها وخرگوشهای اونجا حسابی مشغول شدی خرگوشه هی سرشو تکون میداد شما هم به من میگفتی مامان داره به من هی سلام میده بالاخره رفتی و مثل یه آقای محترم نشستی روصندلی وخانم عکستو گرفت   ...
21 اسفند 1392

لغت نامه آقا طاها

سلام پسر خوشگلم مامانی میخوام تو این صفحه کلمات شما رو که به زبون بچگیت میگفتی،برات بذارم                                           اگودی=ایاخ=پا   کلمه اگودی رو هرکس میشنید خوشش می اومد حتی افتاده بود به دهن همه فامیل و همه استفاده میکردند                              &...
20 اسفند 1392

از یک سالگی تا تولد دو سالگی نازدونه مامان

بعد ازتولدت کم کم تونستی راه بری وبا حرف زدنت خیلی ناز و خوردنی شده بودی    قیافه نازت موقع خوردن آلوچه آرایشگاه خونگی توسط دایی جون زیارت حضرت عبدالعظیم پیک نیک قرمزی گول آذرشهر عیـد سعیـد فطـر پیـشاپیـش مبـارک بـاد    پیک نیک شاه گلی                            تیوپت که باهاش رفتی آب گرم سرئین پیکنیک زرقان مرند دوتا پسرعمو چه دل وقلوه ازهم میگیرین ...
19 اسفند 1392

دومین پرتره دلبند مامان و بابا

من و بابا تصمیم گرفتیم شما رو هر سال ببریم آتلیه                                      اون روز با بابا قرار گذاشتیم که شما رو بابا بیاره آتلیه منم از سر کار بیام اونجا،که شما اون موقع یک ساله ونیمه بودی وقتی رسیدم بغل بابا خوابیده بودی   یه کم منتظر نشستیم تا بیدار شی، تا بیدارشدی شروع به خندیدن کردی   خانم عکاس چه کیفی میکرد چون هر ژستی که میگفت انجام میدادی   اینم از عکسهای خوشگلت   ...
19 اسفند 1392